یک روز تعطیل
سلام به همه .یه مدتی بود حال و حوصله هیچ کاری رو نداشتم حتی به روز کردن وبلاگ کیان .آخرین جمعه از خرداد ماه تصمیم گرفتیم بریم به دل طبیعت تا روحیمون عوض بشه.آقا کیانم اگرچه یه خورده شلوغی کرد ولی خب روی هم رفته پسر بدی نبود.راستی از کارای جدید کیان بگم که ....کم کم میخواد راه بیافته البته فعلا به خودش جرات نمی ده قدم برداره ولی به تنهایی می ایسته. وقتی از آهنگ چیزی خوشش میاد سرشو تکون میده .اگرچه میدونه قابلمه و چایی و اینجور چیزا جیزه و خودشم میگه جیز ولی دست میزنه و دستش که میسوزه میگه جیز و اون وقته که قیافش دیدنیه.بابا رو بیشتر از مامان میگه و بعضی روزا مداوم بابا بابا میکنه حتی اگه باباش خونه نباشه.خلاصه از الان رابطه پدر و ...
نویسنده :
مامان کیان
18:34