ماجراهای تماشای TV
سلام سلام من اومدم ...با ماجراهای تماشای کارتون ...همه عکسای بالا مربوط به زمانیه که من در طی روز کارتون تماشا میکردم و مامانم عکس میگرفت...حتی بغل بابا هم که بودم و به خیال خودم در امنیت کامل تلویزیون تماشا میکردم از دست هنر عکاسی مامان در امان نبودم ...در ضمن همه کانالا رو هم خودم عوض میکنم ...
به کنترل میگم کنکولول و به تلویزیون میگم کارتون.در ضمن باتری کنکولول دوس ندارمو معمولا بعد از اینکه کنکولولو گیر انداختم اولین کار ضربه حسابی تو سر کنترل بیچاره و خارج کردن دل و رودش که همون باترییهاست و بعد هم پنهان کردن آن تو یه مخفیگاه درست و حسابی که دست مامانم بهشون نرسهو اونم جایی نیست به جز پشت تلویزیون و یا اخچال ....همون یخچال..
اصلا سرتون رو تکون ندید من شیطون نیستم این کارو به این دلیل انجام میدم که مامانم کانال عوض نکنه در ضمن همش همش تا به امروز فقظ 3 تا کنترل خراب کردم که سومی هم وضعیتش اورژانسیه
این بود انشای من