امیرکیانامیرکیان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

گذری بر دنیای کودکانه امیر کیان...

غیبت طولانی مدت

1393/11/27 2:03
نویسنده : مامان کیان
785 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به ماه آسمون من به پسر شیطون و نازم .بعد یه غیبت طولانی مامانی بالاخره اومدم که واست از اتفاقای اخیر بنویسم.اول از همه یه تبریک به خاطر برنده شدنت تو مسابقه نی نی عکس ....جشنو دوم تبریک به خاطر یک و نیم سالگیت.

خیلی خوشحالم به خاطر ورودت به نیمه دوم از دومین سال زندگیت.این روزها خونمون حال و هواش خاصتره قشنگتره و پر از انرژی کودکانه های شما پسر نازنینمه.پر از صدای بلند و قه قهه پر از تکرار کلمات ...چقدر زیباست وقتی هر چیزی که میگم تکرار میکنی دنبالم بدو بدو میکنی و صدام میکنی ...چقدر قشنگه وقتی پیدام نمیکنی صدا میزنی مانی کجایی؟چقدر قشنگه که سوار پشتم میشی و دستای کوچولوتو دور گردنم حلقه میکنی و با نگاه پر از برقت بهم میخندی .چقدر زیباست لحظه ای که از خواب بیدار میشی و لبای کوچولوتو میچسبونی به لپم و بیدارم میکنی .چقدر وصف نشدنیه همه لحظات با تو بودن و چه حس قشنگیه که یه مادرم و به تو مدیونم به خاطر اینکه من با وجود تو مادر شدم.

ولی یکی از معایب مادر بودن اینه که یه مادر تحمل درد پسرشو نداره ..بعد یه بیماری ظولانی مدت بالاخره روز واکسن 18 ماهگی رسید ...میدونم که به خاطر سلامتی شماست ولی اصلا تحمل دیدن دردکشیدنتو نداشتم و بابا شما رو به اتاق واکسن برد و با کمال تعجب گریه نکردی ...راستش خوشحال شدم چون احساس میکنم خیلی مرد محکمی خواهی شد ودر برابر همه مشکلات و پستی بلندیهات انقدر مثل کوه میشی.خلاصه واکسن 18 ماهگی گذشت هر چند با درد پا همچنان دوست داشتی راه بری و به روت نمیاوردی ولی خب گرفتگی پات اذیتت میکرد.چند روز بعد احساس کردم خیلی بی حوصله شدی ..هر چی باهات حرف میزدم مثل همیشه نبودی فکر کردم شاید حوصلت سر رفته و عصرش رفتیم دهکده بازی خیلی بهت خوش گذشت و دوباره انرژی شیطونی ذخیره کردی ...این شد که تصمیم گرفتم زود به زود ببرمت دهکده بازی.

از کارایی که این روزا انجام میدی......بگم.......به کتاب و دفتر علاقه شدیدی داری و با خاله بنویس بازی میکنی و خودکار میاری و میگی بنویس .هر چی خاله یا من میکشم سریع اسمشو میگی و فوق العاده استعداد بالایی در یادگیری داری .

وقتی میپرسم مامان اسمت چیه میگی کیانه....

به رنگها و اسامی حیوانات علاقه نشون میدی .آب بازی رو خیلی دوست داری بعضی روزا میبرمت حموم و چند تا ظرف پلاستیکی بزرگ و کوچیک میدم بهت و چند ساعت آب بازی میکنی و ظرفها رو از آب پر و خالی میکنی و با آب شالاپ و شولوپ میکنی .

جاروبرقی رو خیلی ماهرانه استفاده میکنی .با همه وسایل آشپزخونه برج میسازی  /برجهای قابلمه ای با ورودی تابه و نمای قاشقیخندونک

تلویزیونو از نزدیک تماشا میکنی متاسفانه و من و بابا با شما هر روز سراین موضوع بحث میکنیم و نهایتا تلویزیون تعطیل میشه.

خودت به تلفنا جواب میدی اونم چه جورررررررررررررر...مودبانه میگی الو سلام خوبین و اگه کسی پرسید کیان خوبی میگی خوبم ممنونبوس

اسم بابا بزرگ رو صدا میکنی و تلاش من برای گفتن کلمه بابابزرگ کاملا بی نتیجس وقتی میگم کیان بگو بابا بزرگ میگی رسولغمگین...به عمو سعید میگی سعید حالا هی من میگم عمو شما انگار نه انگار ....امیدوارم نهایتا یاد بگیریغمگینالبته به بابای خودتم میگی مهدی حالا خیلی کارت گیر داشته باشه میگی باباییخندونک

من عاشق بیه گفتنتم وقتی میگم کیان جون میگی بیه(بله)خنده

وای که چقدر بگم و بنویسم کم کمه....ولی فعلا همینا یادمه در اولین فرصت با عکسا میام.

تو قلب مامانی که بیرون میتپهبوس

 

پسندها (7)

نظرات (4)

مامان مینا
28 بهمن 93 23:13
عزیز دلم ماشالا چقدر خوب حرف میزنه خدا حفظت کنه
کیان
30 بهمن 93 14:10
کیان جون برنده شدن عکست تو مسابقه رو تبریک میگمممممممممممممممممممممممم
مامان علی(نازی)
2 اسفند 93 13:19
امیرکیان جون 18 ماهگی مبارکه آفرین که بلدی خوب حرف بزنی و دل بری کنی
مامان رخساره
3 اسفند 93 14:11
وای که چقدر دلم براتون اتگ شده بود مامانی عکس بزار من فدای کیان گفتن و بیه گفتنش شم