اولین بهاری که آمد....
به نام خدای بهار آفرین
بهار آفرین را هزار آفرین
به جمشید و آیین پاکش درود
که نوروز از او مانده در یادبود
روزها به طور باورنکردنی زود و تند میگذرد.سال پیش این موقع پسری پیش ما نبود.یعنی هنوز زمینی نشده بود .اما حالا با نفسهای گرمش خونه ما رو گرم کرده .کیان با هفت ماه و بیست و یک روز وارد اولین بهار زندگیش میشه .امیدوارم صدها بهار بی غم ببینی مامانم.وقتی نگاش میکنم میبینم زودتر از اونی که فکر میکردم بزرگتر شده .انقدر زود که من از همین الان جا می مونم.این روزها همه چیز واسه کیان جالب .از خونه تکونی بگیر تا تماشای ماهی قرمز با ذوق و شوق و سعی در صید ماهی بیچاره توی تنگ و زل زدن به جاروبرقی بینوا که این روزا حسابی وا رفته.امروز اومدم یه آرشیو بذارم چون هفته آینده حسابی سرم شلوغ .تازه باید چمدون مسافرتمونم ببندیم و کیان بایدبه مامان کمک کنه .پس عید همه پیش پیش مبارک .آرزوی بهترینها رو در سال جدید واسه همه دارم .بعد مسافرت با کلی عکس و خاطره برمیگردم.