یک روز تعطیل
سلام به همه .یه مدتی بود حال و حوصله هیچ کاری رو نداشتم حتی به روز کردن وبلاگ کیان .آخرین جمعه از خرداد ماه تصمیم گرفتیم بریم به دل طبیعت تا روحیمون عوض بشه.آقا کیانم اگرچه یه خورده شلوغی کرد ولی خب روی هم رفته پسر بدی نبود.راستی از کارای جدید کیان بگم که ....کم کم میخواد راه بیافته البته فعلا به خودش جرات نمی ده قدم برداره ولی به تنهایی می ایسته.وقتی از آهنگ چیزی خوشش میاد سرشو تکون میده .اگرچه میدونه قابلمه و چایی و اینجور چیزا جیزه و خودشم میگه جیز ولی دست میزنه و دستش که میسوزه میگه جیز و اون وقته که قیافش دیدنیه.بابا رو بیشتر از مامان میگه و بعضی روزا مداوم بابا بابا میکنه حتی اگه باباش خونه نباشه.خلاصه از الان رابطه پدر و پسر حرف ندارهخودتونم میتونین از این عکسا که تو پیک نیک گرفتم متوجه این رابطه بشین
اینجام که بغل باباش داره باپ میخوره.آخه کیان به آب میگه باپ
با مامانی بازی میکنه قایم میشه تو خیال خودش من از پشت تور مثلا نمیبینمش
دالییییییییییییی
کیان و گیاه شناسی
اصلا دوست نداشت گل بذارم پشت گوشش و عکس بگیرم .آلبالو خورده و لبشام قرمزی شده .خیلی عصبانیه که چرا منو شبیه دخملا کردی آخه من مثلا پسملم
متاسفانه شارژمون تموم شد و دیگه نتونستیم عکس بگیریم .روی هم رفته روز خوبی واسه استراحت بود .جای همتونم خالی کردیم