جام جهانی 2014 برزیل وکیان
امروز 4 امین روز از 4 امین ماه سال 1393ومن ومامان با هم بازی تیممون رو نگاه میکنیم .این اولین جام جهانی که من میبینم و برام خیلی جالبه ...........
مامانی امروز با چند تا رنگ روی صورتم پرچم کشید و گفت که این پرچم ایران ماست و باید از تیممون حمایت کنیم و تشویق.تشویق؟؟؟راستی مامان تشویق چیه؟
من از این رنگایی که مامان رو صورتم نقاشی کرده خوشم نمیاد به همین دلیل همشو مالیدم به لباسم و دستام و هر چی دم دستم بود.مامانی هم عصبانی شد و رنگها رو از صورتم شست..بازی که شروع شد مامانی از حرص سر پا واستاده بود فهمیدم حتما این همون تشویقس که مامان میگه .منم از پاهای مامانم و گرفتم و مثل مامان واستادم .من نمی فهمم این فوتبال چیه که مامان همش این شکلی بودبعضی وقتام این شکلیو بعضی وقتام.ولی آخر سر تیم ما باخت و ما با جام جهانی و برزیل خداحافظی کردیم.ولی مامان میگه هر باختی میتونه یه تجربه خوب تو مسیر زندگیمون باشه اگه ازش درس بگیریم .باز خوبه این نکته اخلاقی رو از جام جهانی یاد گرفتم..اینم چند تا عکس که مامان ازم گرفته
مامان این عکسم رو خیلی دوست داره میگه شبیه بازیکنهایی شدم که وقتی میبرن رو چمنها دراز میکشن.
مثل اینکه مامان ناراحته.بزارین برم خودم یه گل به خاطر مامانم بزنم دیگه
ای بابا ..این توپم که لو رفت ....
اینم خوشحالی من و مامان به خاطر اون یدونه گلی که زدیم .
با این دستای رنگیم همه جا رو رنگ مالیدم و جای دستام روی همه سرامیکها بود.
واین اولین حکایت فوتبال دیدن من بود.تا بعدا بای بای